محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

مامان و محمد حسین

اولین ها

 سلام محمد حسین من ایام فاطمیه شروع شده و مصادف شده با شروع سال  مامان و شما دو تایی رفتیم روضه این اولین بار بود که شما توی مراسم عزاداری حضرت زهرا شرکت میکردی. از صمیم قلب برات دعا کردم که راهت از راه اهل بیت جدا نشه. انشاءالله  ماشاالله گل پسر من آروم نشست  و تو مراسم و شلوغ نکردو مامان بعد از مدتها تو یه عزاداری کرد،  البته قبل از اینکه شما خسته بشی اومدیم خونه. توی این هفته شما در جلسات مسجد ما هم شرکت کردی و خدا رو شکر اونجا هم آروم بودی این اولین حضور شما در مسجد نیست توی محرم هم شما رو مسجد برده بودیم. این روزها اولین های زیادی داری جمعه اولین بار بود که شما رو بردیم باغ،  برای اینک...
25 اسفند 1392

عکس رو دیوار

_ اون عکسه چیه رو دیوار؟  _ عکس بابای آقا محمدرضا است دیگه!  _ نه بابا، من بابای آقا محمدرضا رو دیدم از اینجوری یا نیست _ دختر خاله این عکس کیه؟ من: عکس مرجع تقلید آقا محمدرضا است  _ چی چی تقلید؟؟؟ من: شما دوتا چند سال تونه؟ _ کلاس پنجم ایم، ۱۱ سالمونه من: ( به طور کامل مرجع تقلید و رساله رو به پسر خاله و پسر دایی ام که اون روز ناهار مهمون ما بودن توضیح میدم) _ آره بابا فهمیدم من هم از اون کتابا ( رساله) دارم  من: آفرین خوب خوندی توش چی نوشته؟ _ از همین ها که اخلاق تون خوب باشه، دروغ نگید، احترام بزارید، دیگه من: نه عزیزم اون رساله نیست، توی رساله نوشته که چه جوری نماز بخوریم، روزه بگیریم... حرفم...
19 اسفند 1392

ترشح ناف

سلام گلم پسر مامان  محمد حسین من این چند روز گذشته،  حسابی مامان و بابا  رو نگران کرد. روز یکشنبه شما چند روز بود که یبوست داشتی و ما شما رو به همین دلیل بردیم دکتر، که خانم دکتر با تدبیر خوبشون این مشکل رو برطرف کردن. مامان بعد از چند شب استرس، راحت خوابید.  صبح که بیدار شدم خیلی خوشحال از اینکه محمد حسین مامان شکمش کار کرده دیدم اگه توی ناف شما یه چیزی خشک شده چسبیده تميزش کردم.  تا عصر خیلی کم دوباره ناف شما خیس شده بود عصر زنگ زدم به دکترت و علت رو پرسیدم دکتر گفت تا نبینم نمیتونم نظر بدم.  بد ماجرا اینجا بود که دکتر خودش تا چهارشنبه توی مطب نبود. مامان هم که کم طاقت نمیدونی تا صبح چی کشیدم ...
9 اسفند 1392
1